سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و اما یک نفر شیرین​تر از شیرین...
 
36- آرزو نمی کنم جای تو باشم...

مثالهایی که می آوردی احمقانه بود... من مثل آنها نیستم و نمی خواهم باشم... پس خوبیهای آنها را به خودشان واگذار می کنم... من بی اعتنائی و بی تفاوتی را از تو آموختم... مغرور در طبقهء دوم آپارتمان، با جملات مرموزی که می گفتی، شاید می خواستی نشان بدهی که خیلی مهم هستی... او می خواست بداند که تو چگونه به دنبالش آمدی و من علاقهء شدید او را با بی تفاوتی جواب دادم و تنها یک بار دیگر تو را دیدم... آنجا، در ساختمان آرزویم، جایی که نورافکن ها چشمها را خیره می کردند و فهمیدم که آدم مهمی هستی و من به غرور تو احترام می گذارم... ولی آرزو نمی کنم که جای تو باشم، چون آدمهای بزرگ ...


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رامین 96/12/27 ::: 7:19 عصر     |     () نظر