سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و اما یک نفر شیرین​تر از شیرین...
 
38- شاید بدانید...

شاید بدانید...

احساس کسی را که بر لبهء پرتگاه یأس، ناامیدانه به هر دستاویزی دست می یازد... من آن ناامیدم... اما می دانم که سرانجام به قعر تاریکیها سقوط خواهم کرد...

شاید بدانید...

احساس ناخدائی را که در اوج ناامیدی، کورسوی فانوس دریایی را از دوردست می بیند... من آن ناخدایم... اما می دانم که آن جز نقش ستاره ای بر آب نیست...

شاید بدانید...

احساس دانه ای را که دل خاک را می شکافد، به امید دیدن آفتاب... من آن دانه ام... اما می دانم که هرگز آفتاب را نخواهم دید...


در هر حال چشمهای ناامیدم همیشه در انتظار آمدن توست و کنج غریبانهء من، همیشه در انتظار رسیدنت، ای مهربان...


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رامین 96/12/27 ::: 8:49 عصر     |     () نظر