سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و اما یک نفر شیرین​تر از شیرین...
 
16- بگذاریم و بگذریم...

آخه پس آدم ابله به کی میگن؟... هان؟... یکی نیست بگه آخه دیوونه... نونت نبود... آبت نبود... آخه ... ای خداااااااا...

ول کنید بابا... هر چقدر هم بگید انگار که واسه خر، یس خونده باشین...

من حالا خونه ام... ای همهء کسانی که واسه من غصه می خورید، می تونید بازم به این کار ادامه بدید... ولی اشک نریزید... اشکهاتونو نگهدارید... الکی اونارو هدر نکنین... هنوز مونده... بهشون احتیاج پیدا می کنین...

===

و من اینجا هستم... در خانه... فقط برای اینکه نباید غیر از اینجا باشم... به نظر می رسد دنیای مهر و محبت در تصورات انسانهای ساده اندیش متبلور است... در دنیای واقعی، یعنی در دنیائی که متاسفانه من در آن زندگی می کنم، پرخاش و نامهربانی هدیه ایست که به مراتب بیشتر از هرچیز دیگر اهدا می شود... نمی دانم، شاید هم سهم من از دنیا، تنها همین پرخاش ها باشد...

در هر صورت اکنون من اینجا هستم... در قبر کوچکم... در خانه...

و در اینجا باز هم رویاهای ابلهانهء من موج می زنند و چشمهای بیتابم دوبار کار سفیهانهء خود را آغاز می کنند... اما چه خوب است که در این دنیا درست به تعداد رنجها و اندوهها، قرصهای آرام بخش نیز هست... براستی که خالق این آسمان و زمین، می دانست که چه می کند و چه حکیمانه اجزای این جهان را به هم پیوند داده است... اما کاش این هنرمند توانمند هنرش را با پیوند قلبها آشکار می ساخت...

بگذاریم و بگذریم...


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رامین 96/12/25 ::: 7:54 عصر     |     () نظر