وقتی که بغض...
این واژهء غم دیرینم...
در تنگنای راه گلویم اسیر شد...
از چشمه های دیدهء من...
طفل غمگین اشک...
راه همیشگی خود را...
بر تف زدهء کویر صورت من...
آغاز می کند...
کلمات کلیدی:
وقتی که بغض...
این واژهء غم دیرینم...
در تنگنای راه گلویم اسیر شد...
از چشمه های دیدهء من...
طفل غمگین اشک...
راه همیشگی خود را...
بر تف زدهء کویر صورت من...
آغاز می کند...
کلمات کلیدی: